.

روزگاری که برای خوشبین بودن باید یه پوستِ کلفت داشت و اعصابِ فولادین ،که نیست در وجودم ،پس با این بدبینی که دست دورِ گلوم انداخته تو شهر راه میرم .

از اینکه آدمایی رو "بزرگتر" باید ببینیم که هیچ بزرگی ِ انسانی ای یا سلامت عقلانیت درونشون نمیشه پیدا کرد ،

از اینکه یه هدف دارم درونِ قلبم  که مجبورم برای ِ رسیدن به خودِ  لعنتی اش ،همه ی اینا رو تحمل کنم .


.

.

.

یه ورِ خیلی خوشبین ولی در حالِ خوابِ وجودمم میگه :

تو شانس اینو داری که درس بخونی و صبح بیدار شی بری بیمارستان (در مقابلِ عده ای که به دلایلی نتونستن و یا بیمارند )

.

.

#روان_بیمار

و چقدر جایِ توجه به این قسمت از وجود مون ،در این جامعه خالی هست .

خالی !!!

.

.

روزگاری استادی جراح فرمود اگر رشته ای رفتی که در اون  جراحی نباشه ،دیگه خودتو پزشک نبین 

و روزگاری من می گویم اگر درونِ ات از روانِ سالم خبری نبود  ،دیگر خودت را انسان نبین !

با ارزشی چون برام .....

از تجربه ای به زیبایی و دردناکی "عشق" می گویم

زنانه پای حرف ‌ام می ایستم .

یه ,ای ,روزگاری ,رو ,ِ ,تو ,از اینکه ,جایِ توجه ,توجه به ,به این ,چقدر جایِ

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شیرین وبلاگ آژانس طراحی و تبلیغات وینت sahaarra وبلاگ شخصی در مورد کار و امورات روزمره شعر عرفان و اعتراض irantraveler طنز آموزش زبان انگلیسی elekala|الکالا احمدرضا بارون زاده